مشهد با برکت

سلام بچه ها من حمید هستم خیلی وقت هست که داستان سکسی میخونم اما میدونم نصفش الکی هست اما میخام یه خاطره که تازه برام اتفاق افتاده رو براتون بنویسم
من 21 سالمه چند تجربه نیمه سکسی و سکسی هم دارم یه بار نشسته بودم جلو کامپیوتر که بابا اومد گفت میخای بریم مشهد پا بوس امام رضا منم گفتم خالا بیبینم تا چی میشه منم تو یه سایت فلش بودم داشتم چت میکردم که یدفه تو مغزم خورد بزار واسه اون موقعه که مشهدم یکی رو جور کننم آخه مشهد یه روز بیشتر فادیه نداره بیشتر آدم خسته میشه ما هم یه هفته با هوا قرار بود بریم تو این فکرا بودم که یدفه یه نفر مخفف مشهد تو بود پی ام دادم گغت مشهدی یه 21 سالشه منم برای این که نپره گفتم 23 سالمه رفتم رو مخش و مخشو زدم گفتم میام مشهد پیشت شماره رو گرفتم و اون روز که داشتم میرفتم هم گغتم که من شوخی نکردما دارممیام
رسیدم فردگاه زنگ زدم بهش دیدیم خاموشه یه تف بزرگ تو دهنم جم کردم انداختم به شانسم و کلمه زیبای به تخمم رو به زبان اوردم رفتم سوار تپلف شدم یه ساعت خورده ای تو راه بودیم که رسیدیم فرودگاه مشهد و بابا اینا هم دداشتم میرفتن سمت هتل که دیدم موبایل داره ونگ ونگ میکنه شماره شهری مشهد بود که زنگ خورد بله خانم خودشون بودن من هم اون تف که انداخته بودم پاک کرذم یه زنگ زدم قرار شد شب هم دیگه رو بیبینیم اونم ساعت 12 شب که فهمیدم اونا بالا شهر میشننند من وسظ شهر که بخام برم یه ساعتی رو الافم یکم با هم حرف زدیم هی بهش میگفتم منو دعوت کن خونتون بلخره شب شد از این که برم فردا بیبینمش داشتم میمیردم خابم نبورد صبح زنگ زدم و من هم تازه خابم برده بود نفهمیم ساعت 11 اینا بود که زنگ زدم که بیا ببینمت اونم یه جا تو وسط شهر قرار گزاشتیم فکر کنم تقی آباد بود یه کافی شاپ رفتیم یه 8 هزار تومن من پیاده شدم و قرار شد بره خونه منم برم هتل رفتیم شب شد زنگ زدم فلانی کجاایی گفت بیا وکیل آباد منم یه تاکسی در بست کردم رفتم ویکیل آباد تو کوه بیابون بود که یه دفه دیدیم مثل جن اومد جلوم من هم دیگه خودمونی تر شده بودم بهش دستم انداختم گل کردنش و ررفیتم یه جایی بود ساکت نیم دونستم چی کار کنم آخه دختره چادری بود من هم زیاد فکر نمی کردم که این کاره باشه یکم داستان دری وری تعریف کرد و گفت حمید چقدر تو خوبی گفتم برای چی گفت که : آخه معمولا پسرا همشون هی خودشونو میمیالن به منو و از این حرفا که بهش گفتم من اینجوری نیستم و باید خود دختر بخاد که یسری سوال از دوست دختر قبلی سکسی شد ماجرا خلاصه فهمیم بابا این کارس من شوت بودم گفتم گوشتو بیار جلو که در گوشت یه چیزی بگم تا این که گوششو اورد جلو منو یه بوس انداختم رو گونه هاش یدفه دیدم نیشش تا بناکوش باز شد منم دوباره گفتم یه چیز دیگه در گوشت بگم گه دباره گوشه شو اورد جلو من یه بوس دیگه کرم و با اون دستم با لاله گوشش ور میرفتم هی بوس میکردم صورتتشو که یکم دیدم رنگش عوض شد و لبشو گزاشت روی لبای من من هم یه للب گرفتم و هی لب میگرفتم وای چه حال میداد تو هوای آزاد لب یه دفه رفتم سر گردنش و خورردن گردنش وای چه کردنی داشت خیلی صاف بود که یدفه دیدیم این دختره سینه هم دداره دستمو از رو گزاشتم رو سینه هاش وای چه سینه های داشت گفتم قلبت مال من که دستمو از رو مانتوش کردم تو سینه ها و سوتینو زدم کنار وای چه حالی بود سنه هاش شق شق شده بود هی میمالوندم که آهش در اومدم دیدم خیلی بی کاره دستشو گرفتم بردم سمت گیرم که یدفه دستش رفت تو شلوارم وا کیر من هم دیگه متری مشد گررفت منم خودمو جمع کردم و دستمو تو شرتش کردم وای خیس خیس بود یکم حالم بهم خورد آخه کسش پشمالو بود این برای من میمالید من هم برای اون دگه داشت آبم میومدم یه ده دقیقه ای داشت کیرمو میمالون که خودم کیرم در اوردم گفتم بخخور گفت زشته یه وقت یکی بیاد گفتم نه من هواسم هست تا کیرم دید مثل نخورده ها افتاد به جونش و میخورد منم که کمر زیاد سفتی ندارم یه دو دقیقه که خورد آبمو با فشار زیاد پاشیدم تو دهنش وای منم عادت ندارم جغ بزنم پر آب دهنش پر آب شد که نمی تونست حرف بزنه که دییدم داره گریه میکنه میگه چرا ریختی تو دهنم منم مجبورش کردم تا آخرشو بخوه خیلی ناراحت شد از این که من این کارو کردم منم مثل کرگدن افتادم گفت پاشو بریم خونه ما منم که دیدیم اوضاع جوره گفتم باشه بریم خونه شما وای چه خونه ای داشتن با لا شهر بود خیلی مشتی بود دوبلکس تا وارد خونه شدم پراهنم رو در اودم و با شلوار لی راه میرفتم که یدفه منو کشوند سمت اتاق خاب من هم که دل و جون نداشتم پرت شدم که دیدیم داره سینه های منو میخوره من هم نگاه میکردم خیلی باحال بود که یه دفعه خودش بالا تنشو لخت کرد و من هم گغتم سینه میخام و دوباره افتادم به جونش اون کیر منو میخور من هم از از رو شرت واست میخوردم و کنار زده بودم وای دیگه حالم داشت به هم میخورد هی موهای کسش میرفت تو دهنم دیدم بنده خدا دختره و پرده داره فهمیدم که باید از جلو بندی کار نممیدی می تونستم اما نامردی بود رفتم عقب یه دید زدم دیدیم بله خانم کونی تشریف دارن دور کونش سیاه سیه بود که با یه اشاره انگشتم رفت تو که یه آهی کشید که قلب بنده داشت وا می ایستاد دیدم داره کیر منو میبله هموشو و چیزی وای کون پارش نمیزاره که که گاز کوچولو به چوچولشو ردم که یهو یه حیغ زد که تمام پشمای من سیخ شد بلندش کردم و یه لب گرفتم حالم به هم خورد بو اب کیر میی داد و کیرو گراشتم در کونش و ای چه با حال بدونه اینگه چیزی بگم رفتم تو نه سری نه صدایی من هم جلو عقب شدم که دیدیم اونم داره کمکم میکنه داغ داغ شده بودم دستمو میمالیدم لای کسش و هی اون ناله میکرد که دیدیم مکس کرد و شل شد من هم دیدم ان طوری گفتم آآبمو میخایی بخوری یا برزم تو کونت که انگار آب خوردن رو دوست نداشت راضی به آآب تو کون رختن شد من دریچه آآب باز کردم تو کونش تمام آآبمو خالی کردم تو کونش وای اومد جلو آب کیرم از کونش میچکید وای دیگه نا نداشتم نفش بکشم که یه دفه چشامو بستم خابیدم یه نیم ساعت بعد پاشو حمید برو گم شو که مامانم اینا دارن میان من حول کردم که برم شلوار اینا رو جمع کردم پوشیمدم و زدم بیرون خدافظی کردم که دم در یه تاکسی بود سوار شدم رفتم به سمت هتل دست تو جیبم کردم دیدم وای هرچی پول داشتم دختره برداشته و لختم کرده من هم به تاکسی گفتم برگر تا برم پولو بگیرم که گفتم برو گم شو ساعت مچی مو جا پولش برداشت ساعت 230 هزار تومنی برای 8 هزار برداشت منم پیاده کر هر چی زنگ زدم بر نداشت من کونه رو کردم اما پولی که دادم پول 30 تا کس هم بیشتر بود بعد رفتم حمام و رفتم حرم که توبه کنم انشالله خوشتون بیاد و براتون جالب بوده باشه

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

خواهر زن مرموز

داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واقعیته وازاون داستانهای خیلای نیست .من حامدم و6ساله باهمسرم مهسا ازدواج کردم.با هم زندگی خوبی داریمو انواع سکس رو هم باهم داشتیم.یه خواهر زن دارم که عند تیپ وهیکله .کمر باریک .سینه های هفتی تو مشتی .لبای درشت وکون تپل که سفته وبالا وایساده .از اون تسبیح به آب کشا به نظر میومد .شوهرش راننده کامیون بود همش تو سفر واین تشنه کیر ولی به روی خودش نمی آورد.کارش این بود که بره قشم لباس بیاره وبفروشه به مغازه دارها .یه روز که رفته بود قشم .خانوم من با برادرش برای یه کار اداری رفتند شهرستان .نزدیکای شب بود که دیدم موبایلم زنگ میزنه .برداشتم دیدم خواهر زنمه .گفتم چی شده یاد ما کردی فریده خانم رسیدن به خیر.گفت الان اومدم با یه خروار لباس اما کلیدامو گم کردم نمیدونم چیکار کنم .گفتم الان میام پیشت همون جا بمون .سریع ماشینو برداشتمو ورفتم در خونشون 20دقیقه ای راه بود .سلام کردمو ودیدم پشت در ولو نشسته وچادرش افتاده رو شونه هاش .سریع خودشو جمع کرد وگفت ببین چیکار میتونی بکنی.چند تا کلید اورده بودم امتحان کردم نخورد .گفتم بابا وسایلتو یه دفعه دیگه بگرد شاید باشه.کیفشو داد به من و گفت من خیلی گشتم بیا تو هم نگاه کن .گفتم اینجوری نمیشه باید همه رو بریزم بیرون اجازه هست .گفت به شرطی خودت جمشون کنی .کیفشو خالی کردم .دیدم کلیدا تو یه زیپ کنارین .گفتم بیا فقط خواستی منو بکشونی اینجا خدایی خودم نمیدونستم قراره بعدا چی بشه اصلا فکر سکس با فریده به ذهنم خطور نمی کرد.درو باز کردیم و رفتیم داخل چند دقیقه ای کمکش دادم لباسای قشمشو ببره انبار بعد گفتم من دارم میرم خونه کاری نداری .گفت همین جا بمون من تنهام .گفتم تو که عادت داری هیچ وقت مهرداد شوهرت نیست خونه .گفت نه امشب ترس افتاده تو دلم بمون .اصرار کرد منم موندم .یه ساعت گذشت گفت من دارم میرم حمام دوش بگیرم .گفتم برو منم تلویزیون میبینم غافل از این بودم که شیطون رفته تو جلدش.چند دقیقه گذشت دیدم داره صدام میزنه .رفتم پشت درب حموم گفتم چیه ؟گفت میای پشت منو با شامپو کیسه بکشی .از این حرف بی مقدمه خشکم زد .چند لحظه مبهوت موندم .گفت چی شد نمیای .یهو به خودم اومدم دیدم شیطون رفته تو جلد منم .گفتم اخه تو نامحرمی من چطوری تو رو کیسه بکشم .دیدم درو باز کرد وبدن محشرشو نشونم داد وگفت این حرفا چیه فقط میخوام یه کیسه بکشی .از دیدن بدن سفید وبی نقصش دیوونه شدم .گفتم آخه لباسام خیس میشه گفت آبو میبندم تو هم لباساتو در بیار بیا تو .مونده بودم گیج وواج که چجوری اینقدر پر رو ه .گفتم اگه مهرداد برسه چی گفت اون الان بار برده تبریز امشب و فردا شب نمیاد.لباسامو در اوردم بجز شرطم وبا اجازه رفتم تو دیدم یه شرط قرمز فقط پاشه دیگه لخت لخته .کیرم که بیچاره تا حالا گیج مونده بود .دیگه بیدار شده بود و سفت .از اون کیرای کلفت ودراز دارم که آرزوی هر زنیه .گفت بیا کیسه رو پر از کف کردم منو بشور .گفت تمام بدنمو بشور .گرفتمو از پشت کمرش شروع کردم .کمرشو که تموم کردک گفتم بیا اینم پشتت دیگه برم .گفت نه بهت گفتم تمام بدنمو کیسه بکش پایینم بکش .اومدم از پایین شرتش روی باسنش شروع کنم .گفت تمام بدنم چند بار بگم .گفتم آخه فریده خانوم شرت پاته .فریده گفت خب درش بیار .بعد نگاهم کرد وگفت مگه نگفتم لباساتو در بیار چرا شرت پاته .گفتم باشه واز خدا خواسته شرتم ودر اوردمو و دیدم کیر شق شدم از شرت پرید بیرون گفت واااااااای عجب کیری .چرا اینقدر بزرگ شده وخودشو زد به کوچه اونطرفیو گفت نکنه خیال برت داشته هاااان .گفتم نه ولی اگه تو هم مرد بودیو بدن خودتو میدیدی اینجوری میشدی .گفت شاید بهر حال خوش به حال ابجی مهسام .بعد گفت خوب شروع کن .گفتم چیو ؟گفت کیسه کشیدنو دیگه از پایین کمرم شروع کن .دیدم خم شد وبه حالت 90درجه دستشو گذاشت رو شیر آب و کون تپلشو داد عقب .گفت شروع کن .منم شروع کردم .به شستن کون و لای کونش و باسنش با کیسه .دیگه کیرم داشت میترکید .تو دلم گفتم منتظر چی هستی خودش میخواد شک نکن دیگه .کیسه رو انداختمو وخودمو از پشت چسبوندم بهشو از زیر سینه هاشو گرفتم تو دست طوری که کیرم رفت لای باسنشو منم روش بودم .گفت داری چییییکار می کنی .گفتم میخوام هم بشورمت هم سیر ت کنم .گفت از چی سیرم کنی .گفتم از کیر و یه دستمو از زیر بردم رو چو چولش .اونم از خدا خواسته مثل اینکه کلید گم شدن نقشش باشه خودشو شل کرد .منم شروع کردم مالوندن کسش که گفت چرا نمیکنی تو ش دارم میمیرم از بی کیری .منم کیرمو گذاشتم در کسش گفتم بکنم واقعا .گفت زووود باش دیگه .منم کیر کلفتمو یهو با فشار تا ته کردم تو .یه جیغ کشید وگفت جووووووووووووون .اااآخ جووووووووون .مال خودته .جرم بده .پارم کن .منم شروع کردم به تق زدن .وای جاتون خالی .از من تق وآآآآآآآآآآه .از اون اوووووووووووییی واوووووووف ومحکمتر .دیوووونه کیرتمو وازاین حرفا .چند دقیقه ای تق زدم واونم با دست خودش چوچولشو میمالونو دیدم یهو ناجور لرزید .گفتم ارضا شدی گفت آره .گفتم من از کون میخوام من عاشق کونتم .گفت من خودمم از پشت دوس دارم ولی اینو دیگه روم نشد بگم .منم با خنده گفتم عجب باشرمی تو .کیرمو گذاشتم در کون پر از کفش و فقط گفت کیر تو از کیر باجناقت خیلی کلفت تره جر نخورم .گفتم نترس لیز شده با کف .آروم کردم تو کونش گفت یواش ولی من دیدم اون ارضا شده گفتم چرا من نشم و یهو کردم توش که جیییغ زد وگفت آرووووم چه خبره مردم .منم بی اعتنا شروع کردم به تق زدنو ودیدم اونم دوباره بعد از یکی دو دقیقه دوباره به آخ و اووووووف افتاده .منم تند کردمو محکم دیدم دیگه داره آبم میاد گفتم آبمو چییییییییییکار کنم وااااااااااای .گفت بده بخورمش .آوردم بیرون کرد تو دهنش شروع کرد ساک زدن .میبرد تا ته تو گلوشو میاورد بیرون که یه دفعه آبم تو دهنش خالی شد تا اون روز اینقدر آب ازم تو هیچ سکسی نیومده بود .اما اون با تمام وجود تا قطره آخرشو خورد .جاتون خالی وقتی از حمام اومدیم بیرون تا صبح 3بار دیگه با انواع شیوه ها کردمش .فردا صبح هم که میرفتم گفت منتظر یه فرصت دیگه باشم .منم الان منتظر اون فرصتم.

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

خاطرات من در شرکت

یادمه ساله ۷۵ بود که اولین کار مهندسیمو بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه تو یک شرکت دولتی وابسته به وزارت نیرو شروع کردم. محیطی بس مردونه که تو کله ۴۰۰ ، ۵۰۰ نفر ۵-۶ تا زن اونم قسمته اداری کار میکردن . طبعا ان چند تا هم زیر ذربین این همه مرد حشری جرات تکون خوردن نداشتن.
چند وقتی از کارم تو اونجا گذشته بود که دیگه حسابی داشت از محیط خسته کننده حالم به هم میخورد اما چون از اولم خیلی آدم اجتمایی بودم سعی میکردم با همه مهربان و مودب باشم از جمله آبدارچی اداره که من تنها کسی بودم که تو سینی چایش پول میگذاشتم. اونم خیلی منو دوست داشت و آقای مهندس آقای مهندس از دهانش نمیافتاد.
بگذریم . شرکت ی مدیر عامل داشت از اون پدرسوخته ها. ساعت ۱۱ عینه فرعون از ماشینش پیاده میشود بدون اینکه جواب سلامه هیچ کی را بده با اخم میرفت تو اتاقش.یک منو نیم هم پشم رو صورتش بود . ی تسبیح و شکمه گنده هم که جزو ملزوماته مدیرانه اداره اون موقع بود.
این آقای مدیر تو اتاقه انتظارش ۲ تا خانم داشت که براش کار میکردن یکیش منشیش بود که ی خانومه حدودای ۴۰ ساله به اسمه مهشید میرزایی (اسما واقعی نیست ) و دیگری فاطمه براتی که حدودای ۲۶ -۲۷ سالش بود که کارای تایپ را میکرد. مهشید خانم یک زنه جا افتاده بود مثله خیلی از زنای کارمنده این سنی ایرانی.نه چاق بود و نه لاغر ، راستش خوش هیکل و باربی هم نبود بلکه خیلی معمولی ولی صورته قشنگی داشت . چیزه جالبی که بعد از یک مدت متوجه شدم این بود که با مانتو و مقنعه میامد اداره و جورابه کلفته سیاه میپوشید ولی هیچ وقت شلوار پاش نمیکرد. چون خیلی سگ بود کسی هم جرات لاس زدن باهاش نداشت. بعدن فهمیدم که شوهرش جانباز ه و رو صندلی چرخدار میشینه و به جز پوله مختصری که از سازمان جانبازان میگیره خرجه اصلیشو زنش در میاره . . فاطمه خانم اما کاملا متفاوت از خانم میرزایی بود . ریزه پزه و نمکین. شوهر داشت ( بعدن فهمیدم به شدت معتاد که وابسته شدید به پوله زنش). همیشه ی چادره سیاه با مقنعه میپوشید و اگه ۴ کلمه بیشتر باهاش حرف میزدی عینه لبو از خجالت سرخ میشد.
امیدوارم تا اینجا خسته نشده باشین و صبر کنیم تا برسیم به اصل داستان..

همون طور که گفتم ممد آقا آبدارچی مون منو خیلی دوست داشت..یک روز که تو اتاقم نشسته بودم از در آمد تو که برام چای بیاره منم شروع کردم به درد دل که آره ممد جان دیگه حوصلم از این شرکت سر رفته و میخوام برم ی جای دیگه. ممد که اصلآ دوست نداشت این حرفو بشنوه، یکم فکر کرد و گفت مهندس از انجا که تورو خیلی دوست دارم میخوام رازی رو بهت نشون بدم فقط جانه هر کی دوست داری به کسی نگو. . گفت امروز گوش به زنگ باش هر وقت بهت زنگ زدم تندی بیا تو آبدار خونه ولی سعی کن توجهه کسی رو جلب نکنی. گفتم باشه. ساعت حدودای ۲ بود که تلفن زنگ زد منم جواب دادم دیدم ممد . تندی از جام پاشدم و رفتم به طرفه آبدارخونه که ی اتاقه کوچیک پشته اتاقه مدیر عامل بود. وارده اتاق که شدم ممد دستشو گذشت رو دماغش یعنی ساکت در را بست و قفل کرد و خیلی آروم گفت الان خانم میرزایی کارتابله ریسو میاره اتاقش. من که حاج و واج مونده بودم که داستان چیه دیدم ممد پرده کلفته اتاق رو کشید و چراغم خاموش کرد . اتاق حسابی تاریک شد . تو دلم گفتم یا حضرته خرس این یارو حتمان واسه اینکه اداره برام جذاب بشه میخواهد کونم بزاره که دیدم ممد رفت سراغه پریزه برق و روپوشه پریزو از جاش در آورد پشتش ی دستمال بود اونم ور داشت پشته اون پریز ؛ ی پریزه برق بود که تو اتاقه آقای ریس بود و در واقع میشد از تو سوراخش اتاقه آقای رییس رو دید.ممد اشاره کرد که بیا نگاه کن. منم نشستم و چشمامو چسبوندم به پریز. پریز پشته آقای رییس بود واسه همین هر کی میامد تو اتاق میشد روبروی ما. دیدم خانم میرزایی بعد این که در زد با ی کارتابل وارد شد بعد آمد نشست روی مبله جلوی میزه آقای رییس.
موقع نشستن با دو تا دستش مانتوشو گرفت و بر عکسه همه به جای اینکه بکش پایین اونو کشید بالا به طوری که وقتی نشست مانتوش بالای زانوش بود وبعد شروع کرد به صحبت کردن درباره کار. آقای رییس هم یواش ی دستشو از رو شلوار گذشت رو کیر خایه یش ولی قیفاش هنوز همون قیافه اخمو و جدی بود. خانم میرزایی کارتابلو گذشته بود رو میز کوتاهه جلوش و داشت ورق میزد و نامهارو میخوند یواش یواش دیدم پاهای خانم میرزایی از هم باز شد حتمان یادتونه که گفتم که هیچ وقت شلوار پاش نمیکرد . با اون زاویه من و فاصله کمی که داشتم (۳-۴ متر ) کاملا میتونستم با جزییات همه چیزو ببینم . جورابای سیاهه خانم میرزایی ی وجب بالای زانوش تموم میشد و بعد رونای سفیدش بود که تا کسش امتداد پیدا کرده بود، بله درست حدس زدن پای خانم میرزایی هیچ شورتی نبود . وسط دو پاش ی کوسه قلمبه خوشگل بود که معلوم بود به دقت تراشیده شده . آقای رییس حالا دیگه زیپشو باز کرده بود و کیرشو گرفته بود تو دستش . جالب اینجا بود که هیچ کدوم به روی خودشون نمیاوردان و خیلی جدی به کارشون ادامه میدادند پاهای خانم میرزایی دیگه تقریبا ۹۰ درجه از هم باز شده بود و آقای رییس هم شروع کرده بود جلق زدن. خانم میرزایی ی نامه ی از کارتابل در آورد و و در حالی که داشت رو مبل جا به جا میشد تا به حالته نیمه خوابیدهبه پشتی لم بده شروع به خاندان نامه کرد. حالا دیگه راحت میشد کسه خانم میرزایی را با جزییات دید. لبای گوشتی کسش ی کم آویزون بود ولی واقعن کسه قشنگی داشت. آقای رییس دیگه عملا داشت جلق میزد و صدای نفس نفس زدنش بلند شده بود اما خانم میرزایی در حالی که سعی میکرد با زاویه ی که به پاهاش میده هیچ جای از لاپاشو پنهان نگذره سرشو پشته نامه پنهان کرده بود که ریسو نبینه و فکر کنم برای باره چهارم بود که داشت نامه رو از اول میخوند. آقای رییس که آبش آمد خانم میرزایی پاهاشو جام کرد از جاش بلند شد و کارتابلو گذشت رو میزه آقای رییس و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اجازه گرفت و از اتاق خارج شد. من که کف کرده بودم سرم از رو سوراخ برداشتم بلند شدم و ممد تندی چیزارو گذشت سره جاش. از تعجب خشکم زاده بود ممد گفت ۴-۵ ماه پیش آقای رییس به خاطره خراب کارییای زیاده خانم میرزایی میخواسته اونو اخراج کنه ولی بعد خانم میرزایی این روشواختراع کرده که با کلاه شرعی نه به شوهرش خیانت کنه نه کارشو از دست بده. آره آقای مهندس این شرکت ی چیزا داره که این چیزی جلوش نیست.
خوب این قسمته اوله داستانه ما. کامنت بزارین اگه خوب بود در ادامه داستانهای متفاوت و جالب راجبه شرکتمون دارم.

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

ساک زدن برای پسرخاله کوچولو

سلام…وقتی چندتا از داستانای سکستونو خوندم دیدم همه میگن دروغیه اما چیزی ک میخوام تعریف کنم به جانه خودم راسته ..الان 19 سالمه و این داستان بر میگرده به 5سالگی یا6سالگیه من چون یادمه هنوز پیش دبستانیم نرفته بودم…من . یه پسر دایی داشتم که اسمش امیر بود..هم سن بودیم و هم بازی..من خیلی شیطون بودم اونن همینطور..حدا از بازیای معمولی ک همه میکنن پیش میومد کارای دیگه هم میکردیم…کوچیک بود خب کیر نداش که همش . اندازه ی انگشت..ولی خب من کسم تپلیو تمیز بود..پیش میومد تنها میشدیم..ی روز . تنها نبودیم اما رفتین تو ی اتاق واسه بازی کوچیک بودیم کسی شک نمیکرد..خوابیدیم کناره هم و ی رو انداز انداختیم رومون تو اون سن من ک سینه نداشتم اونم فقط کسمو میشناخت…اقا سریع دس کرد تو لوارمو کسمو مالید…منم کیرشو همزمان میمالیدم …با اینکه خیلی بچه بودیم اما کیف میداد …ببخشید ک زیاد یادم نمیاد …اما من تو اون سن ساک زدم! همون کیره کوچولوشو…شاید اونموقه نمیدونسم اما الان ک فکر میکنم میگم یعنی اینقد حالیمون بده اون از من ی چند ماه . کوچیکتره..نمیدونم کارم بش حال داد یا نه اما خوردم کوچولو هم بود همشو تو دهنم جا میدادم…اصلا جیکمونم در نمیومد…خلاصه که ما ازون روزا زیاد داشتیم…زندگی سکسیه من از همون سالا شروع شد..بغیر ازون با ی پسره دیگه هم ازین شیطنت ها داشتم اما همون کوچیکیا..بعدش دیگه انگار له رفته بودیم نمبزاشتن و من با همجنسام ادامه دادم ی لسبینه حرفه ای…داستانم جالبه..اگه خواستین بقیشم میام میزارم…اما همه اینا تا . 2 سال پیش تموم.شد و حالا دیگه لس هم نیستم اخه درسام زیاد شد ….

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

خانم آرایشگر

سلام.فرشاد هستم اولین باره که دارم مینویسم.به نظرم اکثرتون داستان مینویسید نه خاطره ولی من بدونه کم و کاستی واقعیت مینویسم چه خوشتون بیاد چه نیاد. 23 سالمه اهل شهر کوچکی در استان گیلان هستم.سرکار میرم.شغلم طوریه که تو چشمم و اکثر خانومایی که خبر ندارن من سر کار میرم وقتی به محل کارم میان منو میبینن نگاهاشون با گذشته که محل سگم بعضی هاشون نمیذاشتند عوض میشه.بگذریم .من وزنم 98 کیلو قدم 195 و سفید و موها و چشمای خرمایی .

یه روز داشتم تو محل کارم کارمو میکردم که یکی از همکارام اومد گفت دیروز مرخصی بودی یه خانوم خوشگل واسه کاره اداری اومده بود گفت امروز میام منم گفتم باشه.ساعت یک شد یه خانوم با قد تقریبا 175 با موهای قهوه ای و دماغ کوفته ای که باهالش کرده بود اومد.کارشو تا حدودی راه انداختم ولی نه همه کاراشو یه ذره رو واسه فرداییش گذاشتم .شمارشو گرفتم واسه کاره اداری زنگ بزنم اسمش محبوبه بود ولی خداییش اسیر کونش میشد ادم همکارمم اسیر اون کونش شده بود.بعدظهر اونروز اس ام دادم اول با کاری ها شروع کردم بعد کم کم متوجه شدم از شوهرش طلاق گرفته داشتم حال میکردم.گفتم میتونم یه چیز بهت بگم گفت بهت گفتم ببخشید بهتون گفت بفرمایید گفتم من احساس میکنم تو زندگیتون دنباله یه مرد میگردید که همه جوره نیازهاتونو تامین کنه ولی تو این شهر کوچیک نمیتونید به کسی اعتماد کنین درسته گفت نه خیر اقای محترم اصلا اینطور نیست من دو تا بچه دارم شغلم ارایشگره چندین ساله عالم و آدم دنبالمم ولی من هیچکی رو به هیچی خودمم حساب نمیکنم .یخ کردم کیری خوردم که دیگه هستشم نمیتونستم تف کنم بیرون ولی غرورم اجازه نداد قطع کنم گفتم منظورم مثه خواهر و برادر بود.کم کم کار شد رو مخش تا گفت فقط مثه خواهرو برادر.اول خوشحال شدم بعدش فکر کردم دیدم همش هزینه مفته دارم میکنم کاری هم که نمیتونم باهاش بکنم .کم کم تماسامو کم کردن اونم کم زنگ میزد.

دو سه ماهی گذشت دیدم زنگ زد ساعت 4 بعداز ظهر بود گفت یادی از ما نمیکنی بیمارستان بودم چند روز عیادت نیومدی گفتم اه ببخش سرم شلوغ بود امتحانات دانشگاهم هم شروع شده بود.گفت دکتر گفت ناراحتی روحی داری باید تمام نیازهات یه جورایی براورده بشه و از این حرفا کم کم بهم فهموند که اره پایست واسه دوستی بهش گفتم که حاضری دیگه با هم خواهر برادر نباشیم گفت اره ولی به شرطی که کسی نفهمه مگه نه ابرومون میره گفتم نوکرتم هستم. شروع شد اس ام اسا سکسی میشد حرفامون باحال تر میشد پسرش 12 سال و دخترش 8 ساله بود ولی استیلش طوری بود من میخواستم زن گوشتی بود نه از این دخترای فنچ گونه که میذاری بهشون انگار دارن میشکنن.کلا من بیشتر با زنا رفیق میشم و این محبوبه خانومه ما هم 30 سال داشت توپولم بودو میگفت این دو تا بچه هم تو دوشب که مهمونی رفتیم مجبور بودم پیش شوهرم بخوابم افتادن. هم تو ارایشگاش هم خونه باهاش صحبت میکردم بعد چند روز قرار شد یه جا قرار بذاریم واسه سکس.خونه های هیچکدوممون هم نمیشد بد جایی بود اون هماهنگ کرد که خونه دوستش منم با کلی من من که امن هست یا نه یا دوستت دهن لق نیست که بهانه میاوردم ولی تو کونم عروسی بود.رفتم خونه دوستش با هزار دردسر.قلبم از ترس داشت از شرتم میزد بیرون. رفتم تو دوستش داشت بند کفششو میبست میرفت بیرون سلام داد بمن منم سلام کردم و یه معذرت خواهی بابت اینکه مزاحمش شدیم تو چشام نگاه کرد و خندید و رفت. منم رفتم تو اتاق با محبوبه جونم اولش استرس داشتم یه ذره ولی کم کم که رفتم لبمو رو لباش گذاشتم کم کم استرسم کم شد.باورم نمیشد که از الان که 8 صبحه تا 3 بعد از ظهر باهاشم اولین بار بود یه سکس طولانی چند ساعته تجربه میکردم .سامی جونم ناهار هم واسمون درست کرده بود قرمه سبزی.ولی کووووووه تا وقت ناهار. لب تو لب بودیم اون خیلی داشت حال میکرد به گفته خودش 6 سال بود رنگ کیر ندیده بود.کیرم حدودا 14 سانته کلفتیش یعنی دورش 7 سانت ولی سرش نوک تیز بود که معمولا تو سکس زنا زودتر از من ابشون میومد.کم کم شاله ابیشو از رو سرش کشیدم.زیرمون پتو بود خوابیدم و اونم کشیدم سمتم .دکمه های مانتوشو دونه دونه در اوردم.یه زیر پیرهن سفید و سبز پوشیده بود سینه هاشو که دست زدم نفسش رفت هوا منم داشتم خیلی حال میکردم. لب رو لب و سینه هاش تو دستم شلوار لیشو در اوردم خودم یه شرت صورتی پوشیده بود پیرهنشم در اوردم با حدس درستم کرستشم ست شورتش بود. منم پیرهن و شلوار پارچه ایمو در اوردم کیرم سیخ بود ولی حیف بود به این زودی افتادم روش کیرم مچ کسش شده بود و نفس داغش داخل گوشم میرفت به پهلو خوابوندمش و بند کرستشو باز کردم شورتش رو ولی گفت فعلا نه خجالت میکشم یه ذره بیا اینطوری حال کنیم تا واسم عادب بشه.به جونه سینه های نوک قهوه ایش افتادم اول راستیه بعد چپی و وسط و لاش داشت حال میکرد هر کاری کردم دستشو از شرت رو کیرم بذاره نمیذاشت از سینه ها اومدم شکم پهلو ها ناف زیر ناف بعد اومدم کنارش خوابیدم بغلش کردم طوریکه کیرم به رانش مالیده شه هی بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم .خسته شدم شورتمو کندم گفتم نگاش کن نگاه نمیکرد میگفت وای میترسم گفتم ترس نداره که .دیدم نه خیر. دوباره خواست حشریش کنم بدون شرت افتادم روش شورته اونم کندم بوی خوبی میداد جلوی خودش شورتشو گذاشتم تو دهنم میمالیدم به صورتم بد جور حشری بود شرتو از دستم کشید و انداخت گوشه اتاق.کیرمو توش نمیکردم رو کوسش میمالوندم لب میگرفتم بوسش میکردم ولی یه کاری کردم که واسه یه لحظه زحله ترک شدم گوششو خوردم و تو دهنم گذاشتم وبا زبون لیس میزدم که مثله ادمای روانی داد زد منواز رو خودش کنار زد .وحشت کردم زیر چشاش سیاه شده بود یهو اونی که به کیرم نگاه نمیکرد در یک حرکت انقلابی و جهادگونه کیرمو گذاشت تو دهنش یعنی با یه ولع میخورد منم نقطه ضعفشو فهمیده بودم هی با دستام گوششو میمالیدم یکی از تخمامو به حدی با فشار خورد که یه لحظه زدمش کنار .خوابید و التماس کرد دیگه گوشمو نخور یهو دیدی از حال رفتمو دیگه به هوش نیومدما گفتم باشه . رفتم پایین رو کسش .زبون داغمو مالیدم روش نفسش قطع شد.با دو دستم باز کردم کسشو واقعا تنگ بود معلوم بود راست میگفت چند سالیه کیر نرفته توش. خوردم داد میزد خوردن رو ادامه دامه تا التماس کرد بیا بالا اومدم روش چشمم تو چشش بود وقتی سر کیرمو یواش انداختم تو کسش.یه اهی کشید که هنوز به یاد اون اهش میوفتم ابم میاد به هرحال تا ته رفت شروع به عقب جلو کردم با هر ضربه یه دونه ازون اهش میکشید اینقد ناز بود اه گفتنش که گوشمو اوردم دم دهنش گفتم تو گوشم اه بکش با اهاش حالی به حالی میشدم یهو حواسم نبود رفتم رو گوشش که یهو با دادی منو به خودش چسبود و خودش عقب جلو میکرد با اینکه زیرم بود داشت ابم میومد که به زور از تو بغلش خودمو کندم هم میخواستم بیشتر حال کنم هم ممکن بود ولم نکنه و ابم تو بریزه و حامله بشه.مدل سگی گذاشتمش اول تف زدم رو کیرم . سوراخه کوسشم هم کونشم زبونمو مالیدم کیرمو اروم هل دادم تو چند تا عقب جلو کردم گفتم داره ابم میاد با سر به دستمال کاغذی اشاره کرد منه خر نباید میگفتم داره میاد لااقل روی کونش میریختم ولی ریختم توی دستمال یه جوری به ابم نگاه میکرد انگار اب کیر ندیده تاحالا.گفتم دوسش داری گفت کیرتو گفتم ابشو گفت جالبه گفتم میخوریش گفت ایییییییییی.شل شده بودم یه ربعی تو بغل هم بودیم لخت پس گفتم حموم نداره اینجا گفت چرا رفتیم حموم ولی اب سرده سرد بود فشارشم کم .کیر خوردم میخواستم تو حمومه گرم هم بکنمش . اومدیم بیرون سردمون بود همو بغل کردیم تا گرممون شد به شوخی سمته گوشش میرفتم اونم عصبانی میشد .قرمه سبزی رو ناهار زدیم اون با شرت و کرست و اندام ماهش رفت تو اشپزخونه ظرف میشد منم نگاش میکردم وتو فکر امتحان ریاضی ساعت سه و نیم بودم که سه واحدی هم بود همه چی از سرم پریده بود.ظرفارو شست خوابید تو خواب من هی نازش میدادم سر تا پاشو میلیسیدم کونشو از روی شرت کوسشو سینه هاشو و…. میخواستم دوباره بکنمش دیدم بیدار نمیشه رفتم رو گوشش که اه کشید رو شکم خوابیده بود شرتشو تا نصفه کشید پایین منم ادامشو گفتم از کون میدی گفت نه منم اصرار نکردم لاپایی میزدم روش بودم دیدم حال نمیده زیر شکمش پشتی گذاشتم کونش اومد بالا با کوسش.گذاشتم تو کسش زدم زدم تا ابم اومد دیگه خالی خالی شده بودم نشستم رو دستام به تقلب نوشتن .خداحافظی کردمو بوسیدمشو رفتم . این بود خاااااطره من اگه استقبال بشه از سکس با کسای دیگه هم مینویسم

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

سرد ترین روز زمستون

سلام .من اسمم علی هست. میخوام یه داستان واقعی واقعی رو واستون تعریف کنم.
یادمه که یه روز که داشتم میرفتم سر کار ساعت 7 صبح بود و منم که داشتم پشت فرمون از سرما یخ میزدم جون هنوز ماشین خوب گرم نشده بود که بخاری عمل کنه. تو حاله خودم بودم که یکی از خانوم های همکارم رو دیدم سر خیابون واساده و حسابی خودشو موچاله کرده . این خانوم هم مثل همه همکارای خانوم محل کارمون حسابی حجاب کرده بود منم یهو خواستم رد شم که دیده یه نگاه معصومانه ای بهم انداخت و ….. منم از همه جا بی خبر ترمز زدم که دیدم یکی مثل برق و باد پرید دم در (من تا اومد بجنبم که قفل مرکزی 206 رو بزنم که عقب سوار شه دیدم که سریع دستگیره رو گرفت و دید قفله خیال کرد که من میخوام جلو سوارش کنم و تا قفل باز شده دیدم که این دخملی اومد و نشست کنارم .
تند و سریع حرف میزنخ و تندی گفت سلام مهندس اگه یه دقه دیگه مونده بودم جنازم میرسید سر کار.امروز خیلی سرده ببین انگشتام داره می افته!! و سریع دستاشو مالوند به دستم ! منن که اصلا فرصت احوال پرسی رو هم نداشتم هول هولکی گفتم بله بله سرده و … خلاصه دست برقضا نرسیده به میدون نزدیک محل کار یه ترافیک خفن به وجود اومده بود.
من بیچاره که از همه جا بیخبر بودم گفتم بازم امروز دیر میرسم اداره که گفت وای من که اصلا دوست ندارم برسم . ادم دلش نمی یاد جای به این گرم و نرمی رو ول کنه بره سره کار !!! منو داری هاج و واج نگاش میکردم که داره چی میگه ؟؟!!! منم زودی گفتم حالا گرم شاید ولی کجاش نرمه گفت : فکر کن الان تو بغلت و چسبیده به اون شکمت چه حالی میده!!!
راستشو بخواین من یکم چاقم البته 130 کیلو ! دیدم که انگاری این خانوم خانوما میخواره تنش.
زودی گفتم آره والا تو این سرما آی میچسبه که این حرفو نزده دیدم دستاش رو پاهامه و سرشو گذاشته رو شونم ….من دیدم که همه دارن نگام میکنن زودی گفت انگاری آتیشت تنده ها؟ اونم که انگار نه انگار ملت میخ مان گفت اگه تو هم 4 ماه شب زمستون تنها به خوابی بدتره!
میدونستم شوهر داره و تازه عروسه ولی زود پرسیدم آخه چرا تنها مگه جدا شدی ؟ گفت نه امیر رفته عسلویه واسه تکمیل پر.ِه و قرار بود یکی دو ماه بیاد ولی الان 4 ماه که نیومده !
همین جور که داشت توضیح میداد دستاش هم کار میکرد و دیدم داره با خودش ور میره! منم که از خدا خواسته گفتم : آی بسوزه پدر خونه خالی!
گفت : دور بزن دور بزن ….شاید باور نکنین که اصلا نفهمیدم کی دور زدم و رسیدم جلو خونشون زود کلید زد و رفتیم سوار آسانسور شدیم که دیدم مثل یه پلنگ گرسنه لبام رو گرفت و چسپید بهم 4 دستو پا مشغول بود با یه دست تخمام رو می مالید با یه دست کلیدو در می اوورد با پاهاش دوره کمرم حلقه زده بود که رسیدیم جلو در آپارتمانش تو یه چشم به هم زدن درو واکرد و دوتایی پریدیم تو خونه .
آخ چشت روز بد نبینه مهلت نداد که لباساشو در بیارم تو هموم حال منو پرت کرد رو مبل و زیپم رو کشید پائین و شروع کرد به خوردن من جدا قافل گیر شده بودم از ترسم کیرم بلند نمی شد!
خلاصه بعد از یه دقیقه شرو کردم به لخت کردنش.
آقا تا حالا نمی دونستم زنای چادری هم اینقدر خوش بدن هستن و خوش پوست . اصلا باورم نمی شد که این یه دختر چادری محجبه باشه!
تو یه چشم به هم زدن کاملا لخت کردم و شروع کردم به خوردن جوجو هاش . جدا که جوجو بود 75 سالم چراغ بنزی . سفت سرد و و نک تیز! تا اون روز همچین سینه ای از نزدیک ندیده بودم فقط تو فیلما میشد دید.
اصلا کمرش انگاری تراش داده بودن قوس کمرش 180 درجه بود یه باست سفت قلمبه سفید نرم ابریشمی که الان که دارم توصیفش میکنم راست کردم.
اومدم دور نافشو لیس بزنم که دیدم انگاری غش کرده و نفس نمی کشه دیدم بعله حاج خانوم ارگاسم شده و غش کرده نمی دونم تا حالا تو این موقعیت گیر کردین یا نه؟!
اومدم پاشم که ببینم چی شده دیدم زد کمرم رو گرفت و تو یه چشم به هم زدن پرید رو کیرم و شروع کرد به خوردن گردنم که من هاج و واج شدم چنان مهرتی داشت که انگاری طرح کاد رو تو شهر نو بوده !!
من کلا زود آبم میاد ولی این نامرد تا دید که دارم ارضا میشم در اورد و مومد با سینه هاش میزد به تخمم من که کلا فرمونو داده بودم دست ایشون دیدم یه نگاهی به چشام کردم شروع کرد به خوردن رون پاهام من خیلی غلغلکی هستم دیدم که نمیشه دستم رو گذشتم دور کمرش و کشیدمش بالا به سمت خودم که دیدم مپل ماهی سور خورد و به پشت افتاد رو دسته راحتی منم که عاشغ این مدلی هستم بی معطلی از پشت گذاشتم تو کسش که دیدم انگاری قفل درش و به سختی میره (آخه این مدلی تنگ تر میشه ) با یه فشار حرفه ای زدم توش که صدای آخ بلندی کشید و این اولین صدایی بود که تو این 5 دقیقه ردو بدل شد.
گفت که نریزی توش!
و دباره بی حال افتاد رو دسته مبل . منم که عادت دارم وقتی آبم میاد نعره شیر گونه ای بزنم نعرم رو زدم و افتادم روش.
تو همون حال بودم که آروم گفت حالا بریم رو تخت!
و من گفت آخ هنوز انگار فیلم شروع نشده !
ولی تا رفتیم تو تخت مثل بچه گربه اومد تو بغل و آن چنان چسبید بهم و خوابد که انگاری آمپول بیهوشی زدم بهش. منم آروم چشام رو بستم و 2 ساعت کامل خوابیدیم …………

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

سکس من وسعید و دوستاش

با سلام به همه ببخشید که دیر شد سرم شلوغ بود
سارا هستم بعد از ماجرایی که با سعید داشتم و براتون نوشتم.
می خوام خاطره دیگه ای از خودمو براتون بنویسم.بعد از سکسی که با سعید داشتم و کلی لذت بردم چند بار دیگه سکس داشتیم،
چند وقتی بود که اینطوری خوشحال نبودم.با سعید واقعا بهم خوش میگذشت، الان که بهش فکر میکنم یه حسه خوبی پیدا میکنم.
با هم به مسافرتم رفتیم اونجا بود که پیشنهادی بهم داد که الان ازش خیلی ممنونم چون چیزی بود که خودمم خیلی دوست داشتم.
سر ظهر بود با هم کناره اب بودیم که
گفت:سارا
گفتم:جانم
گفت:تو که سکس دوست داری میخایی کمی تنوع بدیم
گفتم:اره دوست دارم اما چطوری
گفت:سکس گروهی دوست داری
گفتم:اره تو فیلم سکسی که دیدم خوشم اومد اما چند تا دختر پسری که دوست داشته باشنو از کجا پیدا کنیم
گفت:نه منظورم این نبود من 2 تا دوسته خوب دارم که دیدیشون از تو خوششون اومده،گفتم اگه دوست داشته باشی با هم یه سکس داشته باشیم اخه چند باری که با هم فیلم سکسی میدیدیم دیدم از سکس 3 تا مرد با یه زن خوشت میاد.شکه شده بودم درسته خوشم میومد اما تا حالابهش فکر نکرده بودم چون میخواستم کم نیارم
گفتم:قبوله خیلی هم خوشم میاد پریدم تو بغلش و لباشو بوسیدم سعیدم
گفت:مرسی سارا جون.تو چشاش میدیدم که رو ابرا سیر میکنه .بعد گفت زنگ بزنم به دوستام خبر بدم زنگ که زد گفت دوستام کلی خوشحال شدن.
تو ذهنم همش به این جریان فکر میکردم که چطوری می شه وای 3 تا کیر قراره بره به من کلی ذوق میکردم بعد از اوکی من سعید خیلی خوشحال بود همون شب یه سکس خیلی خوب با هم کردیم و فرداش برگشتیم تهران.
رفتیم خونه سعید بعد از کمی استراحت سعید گفت:سارا جون حالا این برنامه را کی انجام بدیم گفتم:چیه عجله داری گفت اره از اولشم دوست داشتم با هم یه سکس 4 نفره داشته باشیم، درسته من قبلا با همین دوستام سکس با یه زنو چندین بار تجربه کردیم اما هیچکدومشون به نازی و تنگی تو نبودن راست میگفت درسته کم کون نداده بودم اما کونم جوری بود که گشاد نمیشد همیشه بعد از سکس مثله اولش میشد از جلو هم که کم داده بودم تنگ بود جوری که همیشه اولش دردم میگرفت بعد خوب میشد و لذت میبردم.
گفتم:پس فردا خوبه گفت:عالیه گفت:میرم به دوستام خبر بدم که خودشونو اماده کنن.بالاخره روزی که انتظارشو میکشیدم رسید البته فکر کنم اونا بیشتر خوشحال بودن.
از خواب که بیدار شدم دیدم سعید صبحانه درست کرده بعد از این که صورتمو شستم سعید صدام کرد گفت بیا صبحونه رفتم پیشش و بوسم کرد صبحانه که خوردیم گفتم سعید میرم بیرون زود میام گفت کجا میری گفتم میرم اپیلاسیون واسه امشب گفت اخ جونو هی ماچم کردبعد رفتمو همه جامو اپیلاسون کردم وبرگشتم خونه نزذیکای ظهر بود.بعد از رسیدن رفتم حموم و حسابی خودمو شستم سعیدم اومد 2 تایی حموم کردیم همش به من نگاه میکرد و قربون صدقم میرفت که چه سینه ای چه بدنی چه کونی داری الهی فدات بشم من کمی لب بازی کردیم بعد اومدیم بیرون بدنمو روغن زدم و موهامو خشک کردم سعید گفت نهار چی میخوری گفتم هر چی که تو بخوری بعد زنگ زد و سفارش داد نهار که اومد خوردیم و بعد من رفتم تو اتاق تا به خودم برسم،ارایش میکردمو از دیدنه خوذم تو اینه لذت میبردم اصلا متوجه گذشت زمان نشده بوذم که با صدای سعید به خودم اومدم گفتم چیه گفت کم کم اماده شو الان دوستام میرسن ساعتمو نگاه کردم دیدم ساعت 7 یه لباسه سکسی که خوده سعید خریده بود رو برداشتم و یه شورتو شوتین مشکی تنم کردم و لباسو پوشیدم اومدم بیرون که دیدم سعید زل زده به من گفتم چیه چیزی شده گفت نه اما تا حالا اینقدر خوشگل نشده بودی گفتم ممنون نشستیم پیشه هم چند لحظه بعد زنگ زدن سعید درو باز کرد دوستاش اومدن اسمن شناختمشون تو مهمونی دیده بودمشون.
بعد سعید معرفیشون کرد.اسمه یکیشون که خیلی خوش هیکل و خوشتیب بود کامران بود اون یکی هم ارش اونم خوشتیپو خوش هیکل بود، بعد نشستن بعد از این که کمی گپ زدیم سعید گفت من میرم مشروبو اوکی کنم چشمه کامرانو ارش به من بو دو هی ازم تعریف میکردن.سعید صدامون کرد و رفتیم تو نشیمن یه کنیاک با 4 تا لیوان کنارشم میوه و نوشیدنی های دیگه نشستیمو شوروع به خوردن کردیم من بعد از 4 پیک گفتم بسمه نمیخام مست بشم میخام همه لذتشو حس کنم با گفتن این حرفم کیره همشون یه تکونی خورد من کناره سعید بودم یه لب ازم گرفت و گفت باشه عزیزم منم که کمی گیج بودم شروع کردم کیره سعیدو از رو شلوار مالوندن کم کم زیپه شلوارشو باز کردم و کیرشو اوردم بیرون بعد کیرشو در اوردم و با زبون با سرش شروع به بازی کردم خودش شلوارشو در اورد و کیر کلفتشو گرفتم دستم و زبونمو بردم رو تخماش و تا نوکه کیرشو لیسیدم کامرانو ارشم کم کم نزدیک شدن به ما و شروع کردن به در اوردنه لباسام یکیشون پیرهنمو در اورد یکیشونم شورتمو کشید پایین و شروع کرد از پشت کسمو مالیدن کامران نشست پیشه سعید و به من اشاره کرد که برم سمته کیرش منم کیره سعید از دهنم در اوردم و رفتم سمت کیر کامران از رو شلوار که بزرگ به نظر میرسید کمی با دست از رو شلوار مالوندمش بعد دکمه شلوارشو باز کردم و زیپشو کشیدم پایین وای چه کیره کلفتو درازی داشت کردمش تو دهنم تا ته نمی تونستم بکنم دهنم شروع به خوردنش کردم سعیدم شروع به مالوندنه سینه هام کرد ارش که داشت کسمو میمالید به سعید گفت کرم نداری سعید گفت نه اما یه ژلی دارم که عالیه بعد سینمو ول کرد و رفت بیارش منم داشتم کیرو تخمای کامرانو میخوردم که سعید اومد و ژل و داد دسته ارش بعد ارش گفت سارا جون خودتو اماده کن که امشب میخواییم یه سکسی داشته باشیم که یادت نره اینو که گفت جوری کیره کامرانو خوردم که گفت اروم همش ماله خودته بعد سعید کیرشو کرد دهنم یهو یه سردی را رو کونم حس کردم برگشتم ببینم چیه که دیدم ارشه داره ژل و میریزه رو سوراخ کونم برگشتم و کیر سعیدو کردم دهنم و با دستم کیره کامرانو میمالیدم میخواستم هر چی که تو فیلم سکسی که 3 تا مردو یه زنو دیدم امشب انجام بدم ارش شروع به مالوندنه سوراخ کونم کرد و سعی میکرد تا انگشتشو بکنه تو به خاطر ژلی که زده بودوقتی انگشتشو کرد تو دردم نگرفت چند بار انگشتشو کرد تو و چرخوند بعد در اورد و وقتی دوباره کرد کمی دردم گرفت که فهمیدم 2 تا از انگشتاشو کرده تو کمی که نگه داشت دردش خوابید و خوشم اومد کیر سعید و کامرانو نوبتی میخوردم زبونمو از زیره تخماشون میکشیدم تا نوکه کیرشون صدای جون جونشون خونه رو پر کرده بود ارشم که داشت قربون صدقه کونم می رفت و می گفت جون چه کونه تنگی داری فکر کنم 3 تا از انگشتاشو تو کونم عقب جلو میکرد و با دسته دیگش میزد رو کونم بعد سعید کیرشو از دهنم کشید بیرون و بلند شد رفت یه مبل داشت که تخت میشدو اورد وسط نشیمن و بازش کرد بعد به من گفت برو روش بخواب تا اونجوری که دوست داری کیرامونو بخوری(این مدلو قبلا با سعید امتحان کرده بودیم من باید جوری میخوابیدم که سرم از تخت میزد بیرون اینجوری میتونستم همه کیره سعیدو بکنم دهنم)گفتم باشه اما کمی دودل بودم اخه کیره کامران از واسه سعید بزرگتر بود وقتی خوابیدم کامران شروع کرد به خوردنه سینه هام و سعید کیرشو کرد دهنم و تا ته میکرد دهنم کمی گلومو اذیت میکرد اما من خیلی خوشم میاد که کیر تا ته بره دهنم،ارشم داشت کسمو میمالید بعد کامران با زبونش از رو سینه هام رفت پاین و رسید به چوجولم و من به اوج رسیدم بعد احساس کردم که ارش شلوارشو در اورد سعید که کیرشو از دهنم کشید بیرون باورم نمیشد وای کیر ارش خیلی بزرگ بود دراز نبود اما کلفت بود کرد دهنم و به زور میکرد تو اما فقط کمی از کیرش میرفت دهنم،کامرانم بعد از این که کسمو خورد کیرشو داشت میمالید به کسم اروم کرد تو،اه الانم که دارم مینویسم تنم یه جوری میشه یه کیر دهنم یه کیر دستم یه کیر هم کسم بعد سعید تا ته کرد تو و من واسه دومین بار ارضا شدم کیرش تمومه کسمو پر کرده بود و خیلی حال میکردم بعد از چند دقیقه سعید جاشو با کامران عوض کردو کیرشو کرد تو کسم که خیسه خیس بود و شروع کرد به عقبو جلو ارشم کیرشو از دهنم در اورد و جاشو داد به کامران کامرانم اروم کیرشو میکرد دهنم و در می اورد هر بار کمی بیشتر میکرد دهنم بعد کل کیرشو کرد دهنم و عقبو جلو میکرد کیره ارشم دستم بود و میمالیدمش بعدش سعید جاشو داد به ار،ارش کمی کیرشو مالید به کسم بعد اروم اروم کیرشو کرد تو کسم کمی دردم گرفت که با دست کیرشوکشیدم بیرون بعدش اروم اروم کیرشو کرد تو کامرانم کیرشو تا ته کرد دهنم و نگه داشت بعد ارشم کیرشو تا ته کرد دردم گرفت خواستم کاری کنم که کامران کیرشو تو دهنم عقب جلو کرد و نذاشت سرم بیاد بالا ارش وقتی تا ته کرد همونجا نگهش داشت و با دستش شروع به مالوندنه بالای کسم کرد که همین کارش باعث شد که درد جاشو به لذت بده انگار ارشم فهمید شروع کرد اروم کیرشو عقب جلو کردن وای چه لذتی بعد از اینکه هر 3 حسابی از کس کردن،ارش گفت:برگرد کونتو بده بالا (من عاشق این مدلم هم وقتی از کون میکنن هم وقتی از کس میکنن)منم سریع بلند شدم و کونمو دادم بالا بعد سعید رفت پشتو شروع کرد به مالوندنه کونم و ارش و کامران کیرشونو اوردن جلوی صورتم و منم شروع کردم به خوردن کیراشون سعید بازم کمی ژل به کونم زد و با انگشت کرد کونم همینطور ادامه داد،منم نوبتی کیر کامران و ارش میکردم دهنم و حسابی میخوردم سعید کمکم 2 تا از انگشتاشو کرد تو به خاطر ژلی که ارش زده بود و بازم سعید زد راحت میرفت تو بعد حس کردم داره 3 تا از انگشتاشو داره میکنه کرد تو و اروم عقبو جلو میکرد بعدش در اورد و کمی ژل زد و باز خواست بکنه که کمی دردم اومد برگشتم دیذم می خواد 4 تا از انگشتاشو بکنه تو که گفتم:بازم ژل بزن یه خوبی که ژله داشت این بود که کونه ادمو شل میکرد و اذیت نمیشدی سعید بازم ژل زد و باز اول 3 تا و بعدش 4 تا از انگشتاشو کرد تو این بار رفت تو و اروم عقبو جلو کرد بعدش انگشتاشو در اورد و کیرشو مالید به سوراخم و کرد تو به خاطره ژله راحت رفت تو و تا ته کردش تو کونم و شروع به عقبو جلو کردن کیرش تو کونم کرد،ارشم کیرشو که دهنم بودو کشید بیرون و شروع کرد کسمو با دست مالوندن سعید جوری می کرد که با هر بار که میکرد کونم باعث میشد برم جلو و کیره کامران تا ته بره دهنم چه لذتی میداد سعید میکرد کونم و کامرانم دهنم ارشم داشت کسمو میمالید بعد چند دقیقه کامران جاشو با سعید عوض کرد و رفت پشتم و کیرشو مالوند به کونم و سرشو گذاشت دمه سوراخم که برگشتم بهش گفتم اروم اروم بکن سعید کیرشو کرد دهنم و شروع کرد به عقبو جلو کردن ارشم داشت کسو سینه هامو میمالید،کامران اروم کرد تو که من یه اخ گفتم و کشید بیرون،کیر سعید و از دهنم در اوردم و به کامران گفتم که کردی دیگه در نیار گفت:باشه باز کیره سعید کردم دهنم و کامران سره کیرشو گذاشت رو سوراخم و فشار داد تا رفت تو کمی دردم گرفت اما نشون ندادم و کیره سعید و با ولع میخوردم همین باعث شد که کامران کم کم کیرشو بکنه تو وقتی تا ته کرد کیرشو تو کونم نگه داشت فکر کنم میخواست کونم به کیرش عادت کنه بعد از چند لحظه اروم شروع کرد به عقبو جلو کردن ارش چون کسمو میمالید باعث می شد که حرکته کیره کامران تو کونم لذت بخش بشه همین باعث شد بهش بگم تندتر بکن جرم بده امشب میخوام جر بخورم،تا اینو گفتم انگار به کامران انرژی دادم محکم تا ته میکرد کونم بعدش بهم گفت با دستات کونو باز کن منم با دستام لپای کونمو گرفتم و سعی کردم بازشون کنم که کامران کیرشو کشید بیرون و باز کرد تو نمی دونم کونم چقدر باز شده بود چون کیرش راحت رفت تو این کارو چند باری تکرار کرد منم هر بار سعی میکردم بیشتر کونمو باز کنم بعد کرد تو و با سرعت شروع کرد به عقبو جلو کردن خیلی لذت میبردم بعد ارش اومد پشتم و کامران کیرشو کشید بیرون واومد جلوم و ارش کیرشو گداشت رو سوراخ کونم فکر کنم کونم خیلی باز شده بود چون کیرش راحت رفت تو اما تا ته که کرد کمی دردم گرفت اما شروع به عقب جلو کردن که کرد دردش خوابید و داشتم لذت میبردم سعیدم کیرشو میکرد دهنم و با دستش سینه هامو میمالید بعد سعید کیرشو در اورد و کامران کرد تو دهنم سعیدم شروع کرد کسمو مالیدن و اروم در گوشم گفت می خواییم کسو کونتو جر بدیم منم کیره کامرانو از دهنم در اوردم و گفتم امشب هر کاری دوست دارید با من بکنید،بعد کمران منو بلند کرد و کیره ارش از کونم در اومد،کامران خوابید و به من گفت بیا روم منم رفتم نشستم رو کیرش و کیرشو کردم تو کسمو و شروع کردم به بالا پایین کردن سعید رفت پشتم و کمرمو خوابوند و کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و فشار داد دردم گرفت یه کیر تو کسم یه کیر تو کونم باورم نمیشد خیلی داشتم حال میکردم ارشم کیرشو کرد دهنم ولی فقط سرشو میتونستم بخورم بازم ارضا شدم اما دوست داشتم تا صبح منو همینجوری بکنن،بعد از چند دقیقه ارش کیرشو از دهنم در اورد و جاشو با سعید عوض کرد ترسیدم اخه هم کیره کامران بزرگ بود هم کیره ارش اما راحتتر از اونی که فکر میکردم رفت تو با خودم گفتم مگه چقدر کونم باز شده که کیرش راحت رفت تو اما کسو کونم حسابی پر شده بود سعیدم کیرشو کرد دهنم و شروع کرد به عقبو جلو کردن کامران خوب نمیتونست عقبو جلو کنه اما ارش کیرشو تا ته می کرد تو و کونمو داشت جر میداد یه دفه سرعتشو زیاد کرد و گفت ابش داره میاد که تو کونم خالی کرد وای چه داغ بود بعد کیرشو کشید بیرون و رو مبل ولو شد بعدش کامران منو بلند کرد و از زیرم بلند شد و سعید خوابید و کامران منو نشوند رو کیره سعید و خودشم کیرشو کرد تو کونم چون ابه ارش تو کونم بود کیرش سر خورد تو کونم و شروع کرد به عقب جلو کردن که کامرانم سرعتشو زیاد کرد و ابشو تو کونم خالی کرد بعد سعید گفت منم دارم میام که سریع از روش بلند شدم وکیرشو کردم دهنم که ابش با فشار ریخت دهنم و منم همشو خوردم و همه ولو شدیم رو مبل هر 3 تاشون ازم تشکر کردن اما من از اونا ممنون بودم چون تا اون روز اونقدر حال نکرده بودم 3 بارم ارضا شده بودم رفتم دوش گرفتم و اونا هم دوش گرفتن و بعد شام خوردیمو بعد از یه گپ طولانی کامران و ارش رفتن و منو سعید رفتیم بخوابیم که سعید گفت ممنون ما تا حالا سکس 3 نفره زیاد داشتیم اما اینقدر حال نکرده بودیم،ازم لب گرفتو خوابیدیم،صبح که از خواب بیدار شدم کونم درد میکرد اما لذتی بردم که شاید هیچ وقت دیگه حسش نکنم.منمنون که خاطره منو خوندون اگه خوشتون اومد بگین تا یکی از سکس های عجیبمو براتون بنویسم.

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

سکس من و منیره – ۱

قسمت اول زندگینامه سکسی من

قصد دارم از امروز براتون زندگینامه سکسی و روابطم با خانم ها رو براتون بنویسم… بار اولمه که این کارو میکنم و امیدوارم ضعف های احتمالی رو به من ببخشید هرچند که با توجه به تعداد زیاد روابطم و اینکه احتمالا این داستان بالای 100 قسمت میشه حتما کم کم با نظرات دوستان میتونم ضعف های نگارشی رو برطرف کنم
داستان ها رو که میخوندم دیدم خیلی ها فحش میدن همین اول بگم که من هیچ دروغی نمیگم و خواهش میکنم یه جوری تو ذوقم نزنیند که مجبور بشم دیگه ننویسم چون اینکار یه جورایی واسه خودم هم جنبه زندگینامه نویسی و مرور خاطرات رو داره
زندگی و روابط من به دو بخش تقسیم میشن : بخش اول که هیچ مهارتی تو رابطه نداشتم (دوست علی میرزا بودم) و بخش دوم که دیگه واسه خودم یه پا دون ژوان شده بودم و مثل اسد الله میرزا رفتار میکردم.
دوستان رجوع کنند به سریال دائی جان ناپلئون تا بفهمن منظور من چیه…..

من خیلی زود شهوت رو در خودم حس کردم و از ابتدای کودکی نسبت به زن ها و اندامشون حساسیت داشتم اما بخاطر محدودیت های خانواده و خجالتی و بی عرضه بودن فوق العاده من خیلی دیر شروع به رابطه زن ها کردم
من فوق العاده درس خون بودم و سرم به کتاب دفترم بود و بی رودربایستی باید بگم دنیای من تو راهنمایی و دبیرستان محدود به این بود که از جلوی مدرسه دخترونه رد بشم و فقط به دخترها نگاه کنم. حتی یادمه دختری فوق العاده زیبا رو دوست داشتم تو دوران دبیرستان اما حتی یه بار هم روم نشد باهاش حرف بزنم. البته خیلی زود با خودارضایی اشنا شدم و گاهی حتی 7-8 بار در روز خود ارضایی میکردم اما هیچوقت سکس رو حتی لاپایی و لاس زدن رو تجربه نکردم. اما تا دلتون بخواد حموم مردم رو از نورگیر خونمون دید میزدم یا شب های تابستون با دوربین خونه هایی که میشد رو دید میزدم البته فقط یه بار زیارت تماشای سکس یه زن و شوهر نصیبم شد…… بگذریم
تا قبل از 16 سالگی که اولین رابطه ام برقرار شد تنها با دو دختر به عنوان دوست دختر حرف زدم که اولی فاطی بود – دختر واحد روبرویی ما که خودش پیشنهاد دوستی داد و بعد چند روز که از صحبتمون گذشت خواست ببوسمش اما من انقدر ترسیده بودم که رابطه ام رو باهاش بهم زدم
دختر دوم هم زهره – دختر همسایه روبرویی بود و من با هزار بدبختی و سلام و صلوات بهش پیشنهاد دوستی دادم که باز حتی یه بار هم نتونستم ببوسمش
اما اولین رابطه من:
سال 74 ما آپارتمانی خریدیم که 3 طبقه بود. ما طبقه وسط رو از یه مرد مسن خریدیم که طبقه بالا دو بخش داشت و دو تا پسراش با زن هاشون زندگی میکردن و طبقه پایین هم دخترش ودومادش زندگی میکرد. اون اقا چون دعواش شده بود با بچه ها خونه رو تفکیک کرده بود و یه طبقه رو به ما فروخت که از دست بچه ها راحت بشه. پسرهای اون آقا جزو یکی از گردان های سپاه بودن و خیلی اینور و اونور ماموریت میرفتن مخصوصا واسه مسابقات فوتبال
دوماد و دخترش هم که طبقه پایین بودن از اون یکی در خونه رفت و امد میکردن (خونه دو کله بود) و در اینطرف کلا بسته بود. وقتی که ما رفتیم اونجا یکی از برادرها با زنش ماموریت بود و فقط اون یکی برادر با زنش ساکن بودن و در واقع ما هم فقط اونها رو به عنوان همسایه میدیدیم……
اون خانم اسمش (مستعار) منیر بود و عین سیبی بود که با آناهیتا همتی از وسط نصف کرده باشن متولد 55 بود (دو سال از من بزرگتر)، 13 سالگی ازدواج کرده بود و از شهر خودشون که اطراف تبریز بود با همسرش اومده بود تهران. قدش زیاد بلند نبود، اما صورتش فوق العاده زیبا بود و اندامش هم از 100 راحت میشد 70 رو داد.
متاسفانه همسرش مرد خیلی بدی بود (البته بعدا نظرم درباره اش عوض شد و متوجه شدم مرد خیلی خوبیه) مرتب با هم دعوا داشتن و همیشه صدای داد و بیداد از خونه شون میومد.وقتی هم میرفت ماموریت که معمولا ماهی چند بار و هر بار حداقل 2-3 روز طول میکشید یه مقدار پول کم میداد به منیره و میگفت هرچی خواستی از پدرم بخواه.
مادر من زن فوق العاده مهربونیه و خیلی به منیر میرسید و مثلا غذا براش می فرستاد و یا میگفت بیاد پایین تلویزیون تماشا کنه (یادم نیست تلویزیون نداشتن یا سیاه سفید بود). من اون موقع خونه نشین بودم و واسه کنکور آماده میشدم. ضمنا واسه دوستان نکته سنجی که میخوان بگن تو سن چطور دیپلم داشتم و پشت کنکوری بودم باید بگم که من سال سوم دبستان رو جهشی خوندم و دیپلمم رو 10 ساله گرفتم (یعنی ابتدایی رو 4 ساله خوندم). خلاصه کار من این بود که لای در اطاقم رو باز میذاشتم و وقتی منیر میومد خونمون دیدش میزدم اما جرات حتی فکر کردن بهش رو هم نداشتم.
البته چون بچه پر رو بودم چند بار هم از سوراخ کلید خونشون دیدش میزدم اما 20 دقیقه وای میسادم و آخر دوبار مثلا رد میشد و چیز بیشتری نصیبم نمیشد. باز واسه دوستان نکته سنج بگم که خونه کلا قدیمی بود و طبقه بالا رو چون خودشون بنایی کرده بودن تا 2 تا واحد بشه ازین درهای چوبی ساده داشت که از سوراخ کلید میشه اونور رو دید. دلیل اینکه میتونستم برم بالا هم این بود که کولر ما مشکل داشت یجورایی پشت بوم کج بود و ما روزی چند بار میرفتیم فلکه رو میبستیم که آب زیاد هدر نره…..
خلاصه من حتی یه بار که شوهرش بود رفتم و سوراخ نگاه کردم و دیدم کنار هم پشت دار قالی منیر نشستن و حرف میزنن. منیر یه لباس سفید آستین کوتاه تنش بود و هیچ کاری هم نمیکردن اما من تو دنیای خودم 100 بار با همین تصویر جلق زدم.
اینم بگم که مرحوم پدرم خیلی تیز و زرنگ بود و بار اولی که منیره خونمون بود و براش چایی برد، وقتی رفت به مادرم گفت این دختره مشکل داره حواست بهش باشه. مادرم گفت این حرفا چیه میزنی؟ چرا هر زنی رو میبینی میگه خرابه؟ پدرم خدا بیامرز گفت بیا شرط ببندیم من دو روزه باهاش دوست میشم. مادرم گفت بیخود نمیخواد …… پدرم گفت حواست به پسرت باشه و بحث تموم شد….
البته خیلی هم تو گوش من خوند که رابطه با زن شوهردار حرومه و بیچاره میشی و …….
خلاصه رابطه من و منیر خیلی محدود بود و فقط مثلا اگه با مامان میرفتم خرید و زودتر میومدم با بارها خونه، صداش میزدم که بهم آب بده چون من کلید خونه رو نداشتم و زنگ اونها رو میزدم و رو پله ها میشستم تا مامان هم برسه. اون همیشه با جانم جواب میداد اما من احمق حواسم به این چیزا نبود.
کم کم روزها اگه مامان خونه نبود میومد پایین و مثلا میگفت نمک دارید؟ پیاز دارید از این خزعبلات
من احمق هم مثل گاو به مادرم مگفتم امروز منیر اومد فلان چیز رو میخواست. البته مامان هم یه بار بهش متلک انداخته بود که من نیستم چرا میای در خونمون؟
خلاصه یه روز که مامان نبود باز به هوایی اومد دم در و شروع کرد به حرف زدن و یه خودکار خیلی خوشگل دستش بود. من چون یه کم هم شوخی داشتیم خودکار رو از چنگش در اوردم و گفتم این مال من اما اون گیر داد که نه پس بده. خلاصه من اومدم چند قدم عقب که خودکار رو پس ندم چون مطمئن بودم که اون تو نمیاد. اما منیره یهو اومد تو اطاق و سمت من که خودکار رو بگیره. من عقب عقب رفتم و اونهم اومد جلو. تا من خوردم به دیوار و اون دستم که خودکار توش بود رو گرفتو من انقدر هول شدم و ترسیدم که فورا خودکار رو بهش دادم و گفتم بیا بگیر نمیخوامش …. برو خونتون
هرچی هم اومد حرف بزنه گفتم برو برو….
واقعا هم هول شده بودم و هم ترسیده بودم (حق دارید زیر لب فحشم بدید…. خودم هم یاد اون روزا که می افتم از خودم خنده ام میگیره)
بعد یه مدت ما میخواستیم بریم عروسی و اون اومد در خونه که ظرف های غذایی که مامان براش فرستاده بود رو پس بده. مامان و خواهرم داشتن حاضر میشدن و من رفتم دم در. ظرف ها رو که داد یه نامه هم به من داد و اروم گفت کسی این نامه رو نبینه. مامان پرسید چی میگفت؟ گفتم هیچی. به هوای واکس زدن کفش ها رفتم پایین که نامه رو هم بخونم. اینم بگم که همه ما کفش هامون رو پایین در میاوردیم چوئن پله ها موکت داشت و از پایین پابرهنه میومدیم بالا.
رفتم پایین کاغذ رو باز کردم دیدم 500 تومن پول توشه و روش نوشته :
می کشمت سوی خویش این کشش قلب ماست قلب تو گر اهن است قلب من اهنرباست

یه حسی یهو دوید تو رگ هام. انگار داغ شدم نمیدونم حس شهوت، گناه ، نفرت و …. همه با هم اومد تو جونم. تو همین حسن یهو دیدم پشت کاغذ نوشته که مهران (اسم مستعار من) جون اگه زحمت نیست یه کارت پستال موزیکال برام بخر. من نمیتونم بیرون برم و واسه کادو دادن به دوستم بهش نیاز دارم….
نفس راحتی کشیدم. خیالم راحت شد که اشتباه فکر کردم اما هنوز اون شعر تو ذهنم چرخ میخورد و مشغولم کرده بود به خودم. خلاصه اون نامه رو هزار بار خوندم . فردا به هوایی پیچوندم و رفتم یه کارت پستال خریدم. پس فردای اون عروسی ، مامان رفت خونه مادربزرگم و من تنها بودم. منیر اومد پایین و گفت خریدی؟ البته هنوز تو نمیومد و از همون دم در حرف میزدیم. گفتم اره. بهش دادمش گفت بیا این مال تو. گفتم به چه مناسبت؟ گفت همینجوری. گفتم من نمیتونم قبولش کنم و واقعا هم اون موقع انقدر کنترل روی من زیاد بود که نمیتونستم قبولش کنم. خلاصه زوری اونو به من داد و از عشقش گفت و اینکه وابسته من شده. گفتم منیر تو شوهر داری و خلاصه آخرش گفتم نه.
فرداش رفتم اون کارت رو پس دادم و یه کارت دیگه گرفتم که هم جواب کادوش رو داده باشم و هم از شر نگه داشتنش رها بشم. خلاصه دو سه روز بعد که تنها شدم صداش کردم و کارت رو بهش دادم. گفت به چه مناسبت ؟ گفتم جواب کادوته
خلاصه اون روز هم خیلی اصرار کرد و من گفتم نه
البته بیشتر از گناه شاید می ترسیدم شاید جرات رابطه نداشتم نمیخوام زیاد جانماز اب بکشم…..
اونروز وقتی داشتم میرفتم بیرون برام یه نامه تو کفشم گذاشته بود که عاشق پپسر عموش بوده که روز عقدشون، جسد پسر عموش رو از جبهه اوردن که من مثل سیبی هستم که با اون از وسط نصف کردن و از این حرفا
الان میدونم همش داستان بوده اما اون موقع یهو بدجوری بهم ریختم
تمام فکر و ذکرم شده بود داستان عشق منیره و عباس پسر عموش
خلاصه چند روز برزخی رو گذروندم و بعد سه روز که نرفته بودم رو پشت بوم و هرچی مامان و بابا غر زده بودن گفته بودم خواهرم بره درس دارم. بالاخره یه روز صبح رفتم پشت بودم.
راستی مادر پدرم هم خونه ما بودن و حواس اون و مادرم به سبزی پاک کردن بود. رفتم بالا و طبق معمول اون اواخر، منیر در اطاق رو باز گذاشته بود و تا صدای پا شنید اومد جلو. انگشتم رو گذاشتم رو لبم یعنی هیس و رفتم شیر کولر رو بستم. اومدم پایین رو بهش گفتم من باهات دوست میشم به شرطی اینکه رابطمون رو رابطه ات با اصغر تاثیر نذاره
اون خندید و گفت باشه قول میدم تازه اگه تو با من دوست باشی من به زندگیم بیشتر میرسم و اصغر رو تحمل میکنم
تو چشماش نگاه کردم. روبروی هم بودیم. واسه بار اول یه زن رو از اون فاصله نگاه میکردم. قلبم خیلی تند میزد. دهنم خشک خشک شده بود. نگاهش پر از شهوت و خواهش و نیاز بود. اروم رفتم جلو و واسه بار اول از یه زن لب گرفتم.
میدونم متلک بارم میکنید اما منیره همیشه تا روز اخر میگفت تو قبل از من هم با زنی رابطه داشتی چون حرفه ای لب گرفتی و حتی اصغر هم اینجوری منو نمیبوسه اما خدا شاهده بار اول بود و تا قبلش من فقط یه بار یه فیلم نیمه سوپر دیده بودم .
لب هامون تو هم گره خورد حس خوشایندی داشتم داغ داغ بودم دستم رو اوردم و از روی لباسش سینه هاش رو لمس کردم
ارزوم بود که سینه های یه زن رو لمس کنم و حالا این آرزو تحقق پیدا کرده بود. سینه های نسبتا درشت و سفتش تو دست من بود و در من حس شهوت و کنجکاوی و کشف در هم امیخته بودن. سعی کردم دکمه های پیراهنش رو باز کنم و دستم رو به سینه هاش برسونم اما هرکاری کردم موفق نشدم. وقتم داشت تموم میشد و من همونجحور که لب هامون تو هم قفل بود سعی میکردم دکمه هاش رو باز کنم اما نشد.
اخر سر ازش جدا شدم گفتم خیلی دوستت دارم اونم گفت عشقمی و اومدم پایین چون دیگه داشت تابلو میشد……

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید